زنانه طرشت

می‌تونی بوی روغنش رو حس کنی. بیا، صبر کن یه کبریت دیگه روشن کنم.» اس‌ان کاری رو کرد که همیشه انجام می‌ده، کاپوت رو باز کرد و شیر روغن رو روشن کرد و یه کم سر و صدا کرد و بعد در رو بست. حتماً قبل از اینکه برگردن، یکی تو این خونه بوده.» فیدو نورتون در این زمان بیرون در بزرگتر زانو زده بود. او گفت: «اینها رد پاها هستند؛ دو، سه، — این یکی زنانه شیک دیگر سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . یک کبریت دیگر به من بدهید.» نیک در حالی که زمین را با کمی علاقه بررسی می‌کرد، گفت: «اونها رو رفقای خودمون ساختن. نمی‌بینی با کفش‌های پیشاهنگی درستشون کردن؟ فکر می‌کنی یه پیشاهنگ ماشین رو دزدیده؟ 

نورتون پرسید: «چرا باید از در بزرگ بیرون بروند؟ همه اینها رد پاهای تازه‌ای هستند. بعد از اینکه از در کوچک رد شدند، از آن بیرون می‌روند، مگر نه؟ این رد پا، و این یکی،» او در حالی که کبریتی در دست داشت، گفت: «این رد پا، و این یکی، توسط کفش‌های اسکات ساخته شده‌اند — امشب ، نه یک ساعت پیش.» نیک گفت: «همه‌ی بچه‌ها به جز ما دو نفر توی اردو هستیم.» فیدو نورتون با عصبانیت جواب داد: «خیلی خب، شاید همه‌شون تو قطب شمال باشن، اما این ردپاها رو امشب کفش‌های اسکات درست کردن . منم همینو بهت می‌گم.» نیک با پوزخندی توأم با مدارا گفت: «بسیار خب، ماشین را یک پسر بچه‌ی پیشاهنگ، احتمالاً یک آدم بی‌عرضه، دزدیده. شاید هم یک در تهرانپارس دختر بچه‌ی پیشاهنگ…» نورتون بی‌توجه به کنایه دوستش گفت: «نه، طرح کفش‌های اسکات هستند، و به نظر من نه یک ساعت قدمت دارند.

نه نیم ساعت.» نیک گفت: «خب، اعمال از ردپاها گویاترند؛ حالا چه کار کنیم، مسئله این سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ؟» نورتون با خوشرویی گفت: «هرچی شما بگید.» فصل هفدهم اکشن نیک با عجله گفت: «خب، پس من می‌گویم بیایید یک سیگنال بفرستیم، بچه‌های اردوگاه آن را می‌بینند و هر کسی که تا کیلومترها آن طرف‌تر باشد آن را می‌بیند. هر اپراتور تلگرافی در امتداد راه‌آهن می‌تواند آن را بخواند. دزدیدن ماشین‌ها توسط دیده‌بان‌ها را فراموش کن و هر کاری که به تو می‌گویم آرایشگاه زنانه انجام بده.

در نوعی رویای بیداری، افسر صدای هیجان‌زده‌ای را شنید که فریاد می‌زد: «ماشین آقای ند گریسون از انباری کنار دریاچه دزدیده شده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» وقتی افسر دوپسون کاملاً از این مزاحمت پر سر و صدا آگاه شد، مزاحم ناپدید شده بود.

فیدو گفت: «اس‌ان[۱] بیشتر به آن ماشین جدید فکر می‌کند تا به در طرشت گروهان.» نیک گفت: «البته، ماشین که دردسر زیادی برایش ایجاد نمی‌کند. ما یک گروهان هانکاجونک هستیم و گروهان سیفتی فرست یک گروهان فورد سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ؛ کوچک سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد اما سر و صدای زیادی دارد. اگر روزی یک گروهان راه بیندازم، با هوا خنک خواهد بود.

نظرتان چیست، درست می‌روم؟» [پاورقی ۱: منظور او سرگروهبان ند بود.] «مستقیم پارو بزن، من هدایتت می‌کنم.» «وای، آب سیاهه. نگاه کن! اون ماهی رو دیدی که بالا و پایین می‌پرید؟ دور و برت رو نگاه کن، آتیش اردوگاه از اینجا قشنگ به نظر می‌رسه. باور کن، پاییز وقت اردو زدنه. ما خوش‌شانسیم. من عاشق، عاشق، عاشق درسم هستم، اما ای جزیره کوچولو!» «همینطور.» «ما تا روز کلمب آماده‌ایم.» «منظورت روز انتخاباته. وای، پارو که به ته رسید، رسیدیم. من برمی‌گردم.» آنها قایق را بالا کشیدند و به سمت زنانه طرشت آلونک حرکت کردند. فیدو اولین کسی بود که به آن رسید و با هیجان فریاد زد: «در باز سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ! ماشین رفته!» نیک صدا زد: «دست از مسخره‌بازی بردار.» «فریب نمی‌دهم، بیا و خودت بگرد، عجله کن، ماشین رفته.» آنها با حیرت و دهانی باز، در درگاه بزرگ و باز ایستاده بودند.

آنها وارد شدند، آنقدر مبهوت بودند که نمی‌توانستند صحبت کنند، و وقتی هم که صحبت کردند، صدایشان در محدوده تاریک و خالی آن دیوارهای چوبی قدیمی و خشک، برای یکدیگر عجیب به نظر می‌رسید. فیدو گفت: «حتماً کسی از در کوچک وارد شده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» همراهش گفت: «درش بسته و قفل سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . بست در بزرگ چطور؟» «همه چیز روبراهه؛ مطمئناً کسی دزدکی وارد نشده.» نیک با ناباوری پرسید: «منظورت این نیست که می‌گویی اس‌ان در کوچک را قفل می‌کند و بعد که می‌آید در بزرگ را باز می‌گذارد، نه؟» رفیقش با ناباوری بیشتری جواب داد: «خب، بعدش چی؟ اگه هر دو در بسته بودن و الان همه بست‌ها درست بودن، کسی می‌تونست ماشین رو بیرون بیاره؟ در بزرگ رو باز گذاشتن – همین کار رو کردن.» نیک گفت: «اونا هیچ‌وقت این کارو نکردن؛ اینجا رو ببین، یه اثر انگشت تازه روی در هست.

در خیابان فرشته

تصور کنید یک دانشجوی افسری چطور از ارتفاع بالا می‌پرد و کل گروه کشتی را به چالش می‌کشد. واقعاً شرم‌آور سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . آقای فارادی!» [صفحه ۵۷] «بله، آقا.» در خیابان فرشته کلیف جلو آمد و با احترام سلام نظامی داد. آرام به نظر می‌رسید، اما برقی در چشمانش نشان می‌داد که تحت تأثیر هیجان قرار گرفته سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . کاپیتان با لحنی خشن دستور داد: «به هوا بدو و آن پسر احمق را متقاعد کن که پایین بیاید. به او بگو که امروز او را به تیرک کشتی آویزان نمی‌کنیم.

و فقط اضافه کن که دارد خودش را مسخره می‌کند و این روی سابقه‌ی آینده‌اش تأثیر بدی خواهد گذاشت.» کلیف دوباره سلام نظامی داد و به میان کفن‌ها پرید. وقتی از کنار سرجوخه شارپ عبور کرد، نگاهی ستارخان به آن جوان انداخت که گویای خیلی چیزها بود. کلیف در حالی که با چابکی از طناب بالا می‌رفت، زیر لب غرغر کرد: «او باعث همه این دردسرهسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . اگر بلایی سر پرستار بچه بیچاره بیاید، مثل سرنوشت، حسابش را با او خواهم رسید.» خیلی طول نکشید که به نوک درخت رسید. از سوراخ کنده درخت بالا رفت، ایستاد و به بالا نگاه کرد. دایه در میانه راه به درختان متقاطع رسیده بود. رنگ از رخسارش پریده بود و دستانش که طناب‌های موش را گرفته بودند.

به طور محسوسی می‌لرزیدند. مشخص بود که هنوز به شدت ترسیده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . کلیف به او اشاره کرد که به بالا بیاید. [صفحه ۵۸] با مهربانی گفت: «اینجا پایین بیا، دایه. همه چیز در جمالزاده شمالی روبراه سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . فقط با احتیاط پایین بیا، من کمکت می‌کنم تا به عرشه برسی.» «اوه، کلیف، متاسفم،» پاسخ رقت‌انگیزی بود. «من—من—یک افسر را زدم، و آنها مرا به زندان خواهند فرستاد.» «مزخرف می‌گی رفیق. ما هر دو به خاطر اون “شیطان صفت” شارپ تو دردسر افتادیم، اما اونا نمی‌تونن کار زیادی با ما بکنن.

من انتظار دارم که ما رو به دادگاه نظامی بکشونن، اما ما شاهدهای زیادی داریم که طرف ما هستن. بیا پایین، اون پسر خوبیه.» «منو که گول نمی‌زنی؟» کلیف با لبخندی دلگرم کننده گفت. او پاسخ داد: «حرف قشنگی زدی. من از تو خجالت می‌کشم.» دایه هم لبخندی زد و آماده‌ی پایین آمدن شد. با احتیاط یک پایش را پایین آورد و سپس با پای دیگرش شروع به دنبال کردنش کرد. همین‌طور که این کار را می‌کرد، قدم برداشت، به سمت بیرون تاب خورد و پس از یک چنگ زدن دیوانه‌وار به طناب، از آن ارتفاع سرگیجه‌آور به پایین سقوط در خیابان جردن کرد. فریاد وحشت از تماشاگران برخسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . «او کشته خواهد شد!» «آسمان! چه سقوطی!» سپس صدای شرشر آب به بدن دایه خورد،[صفحه ۵۹]از روی تجهیزات بالا پرید، به آب برخورد کرد و زیر سطح آب ناپدید شد.

چند دانشجو، از جمله ترولی، جوی و تاگلز، به بالای توری تخت زنانه مرزداران خواب دویدند، اما قبل از اینکه بتوانند به دنبال آن موجود کوچک از عرشه به پایین بپرند، جسمی از بالا دیده شد که هوا را شکافت. در میان پژواک صدای آب دوم، فریادی با سیلی منظم از صداها بلند شد: «این فارادیه!» [صفحه ۶۰] فصل ششم مبارزه. «آه، آقایان، او را به آرامی بلند کنید. همین. حالا، به دیگری کمک کنید. چه شیرجه‌ای بود!» «مثل یک سوت تمیز. بهترین چیزی که تا حالا دیدم.

خیابان فرشته

جوزی با خود اندیشید: «کم‌کم دارم روش کارشان را می‌فهمم. کافمن بمب‌ها را آماده می‌کند، یا آنها را تحت پوشش فروشنده‌ی بند رخت به اینجا می‌آورد؛ دایر ترتیب قرار دادن آنها را می‌دهد، و اطلاعاتی در مورد اینکه انفجار در کجا بیشترین آسیب را به دولت وارد می‌کند، به دست آورده سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد، و تام لینت به عنوان ابزاری برای انجام کار اصلی سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آبادفاده می‌شود. خانم سعادت آباد شارل‌ورث احتمالاً به دایر در گرفتن اطلاعات ویژه کمک می‌کند و به گروه مشاوره می‌دهد.

اما نقش فعالی در ارتکاب جنایات ندارد. مغز و موقعیت او طبیعتاً او را در رأس توطئه‌گران در دورفیلد قرار می‌دهد، اگرچه من کاملاً مطمئنم که کافمن، به عنوان نماینده‌ی جاسوس ارشد، می‌تواند به آنها دیکته کند که چه کاری باید انجام دهند.» کافمن در اتاقش را محکم بست و قفل کرد. داشت بیرون می‌رفت. جوزی در اتاق خودش را کمی باز کرد تا مراقبش باشد. او عمداً در راهرو قدم می‌زد و آشکارا کیف مشکی‌اش را در دست چپش گرفته بود. از نظر جوزی، این کار عین جسارت و گستاخی بود.

به هر حال، او اصلاً قصد سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آبادفاده از پله‌های فرار را نداشت. او به جسارت و لاف‌زنی اعتماد داشت، همانطور که سعادت بسیاری از جنایتکاران بی‌احتیاط این کار را می‌کنند. همانطور که یواشکی او را دنبال می‌کرد، دید که مرد در دفتر توقف کرد و با یک یا دو مهمان که می‌شناخت، حرف‌های معمولی رد و بدل کرد.

به شما می‌گویم، آقا، او بمبی را به اینجا آورده تا این ساختمان را ویران خیابان فرشته کند و به بهانه روشن کردن سیگار، فتیله زمانی را روشن کرده سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد. بمب در آن کیف بود، اما -» او با لحنی تأثیرگذار اضافه کرد: «در واقع، چیز بی‌خطری بود، چون من قبلاً پودر را از فتیله خارج کرده بودم.» کافمن سوت آرامی کشید.

با کنجکاوی پرسید: «چطور توانستی این کار را بکنی؟» او با لحنی تند پاسخ داد: «مهم نیست چطور، من این کار را کردم.» کافمن رو به مدیر کرد. «لطفاً به افرادتان دستور دهید که گلوله را بیاورند؟» پرسید. «شانس بهترین در تهران همه ما این سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد که گلوله پر نشده، وگرنه واقعاً انفجاری رخ می‌داد.» حالا رو به جوزی کرد، در حالی که دستانش هنوز بالا بود و توضیح داد: «قرار سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد از طریق برخورد منفجر شود.

و دستور پرتاب کردنش به بیرون خطرناک‌ترین کاری بود که می‌توانستید انجام دهید.» به دستور مدیر، جو یک نورافکن برقی برداشت و بیرون رفت تا گوی فولادی را پیدا کند. کافمن گفت: «خانم، اگر لطف کنید، می‌توانم در تهران اسلحه‌ام را زمین بگذارم؟ آنها خسته هستند و به شما اطمینان می‌دهم که سعی در فرار نخواهم کرد.» جوزی هفت‌تیر را پایین آورد. صورتش سرخ شده بود. کم‌کم داشت به این فکر می‌کرد که نکند در جعبه‌اش اشتباهی کرده باشد. با این حال، فکر دیگری – فکر کردن به کاغذهایی که در میز قدیمی پیدا کرده بود – به او اطمینان داد. شاید از بعضی جهات اشتباه کرده بود.

تراکت

اما علیرغم عدم تمایلش، مشاورانش او را به این اقدام ترغیب کردند و دعا کردند که مانع سفر شاهزاده خانم از طریق فرانسه به انگلستان شود. این موضوع چنان او را خشمگین کرد که بلافاصله پارلمان را تعطیل کرد و خود را از دخالت بیشتر در این موضوع آزاد کرد. در ۲۱ نوامبر ۱۶۷۳، دوشس آینده در دوور پیاده شد، جایی که دوک با تعداد کمی از همراهانش منتظر او تراکت بود. به دلیل اعتراضات اخیر که در مجلس عوام علیه ازدواج صورت گرفت و درباریان را ترساند، تعداد کمی از اشراف، و به جز یکی از اسقف‌ها، دکتر کرو از آکسفورد، جرأت کردند او را همراهی کنند یا به تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کنقبال عروسش بروند.

در روز ورود او، ازدواج «مطابق با رسم معمول در موارد مشابه» جشن گرفته شد. «اسناد تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کنوارت» شرح مختصری از این مراسم را ارائه می‌دهد. «دوک و دوشس یورک، به همراه مادرش دوشس مودنا، در اتاقی که تمام حضار و همچنین لرد پیتربورو حضور داشتند، اسقف از دوشس مودنا و ارل پیتربورو پرسید که آیا ارل مذکور به نمایندگی از دوک با دوشس یورک ازدواج کرده تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران چسبان توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کن؟ هر دو تأیید کردند و اسقف سپس اعلام کرد که این یک ازدواج قانونی تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کن.» این اتحاد نامحبوب، طوفان در حال شکل‌گیری را تشدید کرد.

اعتراضات علیه پاپ‌گرایی به طور جهانی شنیده می‌شد؛ ماده‌ای در توافق‌نامه ازدواج که یک کلیسای عمومی را برای دوشس تضمین می‌کرد، نقض شد؛ و لرد برکشایر به دوک توصیه کرد که به روستا برود، “جایی که بتواند بدون رنجاندن کسی یا ایجاد مزاحمت برای خودش، شکار و دعا کند.” او از توجه به این توصیه خودداری کرد. او گفت تا زمانی که اعلیحضرت به او دستور خلاف این را ندهند، همیشه به او خدمت خواهد کرد و خدماتی را که فکر می‌کند وظیفه و امنیت پادشاه از او می‌طلبد، انجام خواهد داد. دشمنانش از این پاسخ خشمگین‌تر شدند، به پاپ‌گرایی مشکوک‌تر شدند و از نفوذ او در نزد پادشاه بیشتر ترسیدند. بنابراین، آنها سعی کردند او را از طریق قانون پارلمان کن از شوراها و حضور اعلیحضرت برکنار کنند.

در نتیجه، هنگامی که هر دو مجلس در ۷ ژانویه ۱۶۷۴ تشکیل جلسه دادند، لردها خطاب به پادشاه سخنرانی کردند و از او خوتبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کنند که با کمال میل اعلامیه‌ای صادر کند و از همه طرفداران پاپ یا طرفداران مشهور پاپ که در فاصله پنج مایلی لندن، وست‌مینستر یا ساوت‌وارک بودند، بخواهد که ده مایل از این شهرهای مربوطه فاصله بگیرند و در طول این دوره پارلمان باز نگردند. چند روز بعد، لایحه‌ای به مجلس عوام ارائه شد که آزمون دومی را پیشنهاد می‌کرد که پذیرش آن برای کاتولیک‌ها غیرممکن بود، و امتناع از آن نه تنها آنها را از تصدی هیچ منصبی، چه نظامی و چه کشوری، یا نشستن در هیچ یک از مجلسین، بلکه «از نزدیک شدن به فاصله پنج مایلی دادگاه» نیز محروم می‌کرد. این لایحه ناعادلانه که اگر در هر دو مجلس تصویب می‌شد.

چارلز جرأت رد موافقت با آن را نداشت، دادگاه و کشور را به هیجان تازه‌ای انداخت. دوستانش که می‌دانستند این ضربه‌ای به دوک تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کن، دور او جمع شدند و مصمم بودند با تمام قوا با آن مخالفت کنند. و پس از تلاش‌های فراوان، بندی را در آن گنجاندند که اعلیحضرت سلطنتی را از این آزمون مستثنی می‌کرد. این طرح در نهایت با اکثریت دو رأی تصویب شد، که به گفته کلارک «ارل کوچک شافتسبری را چنان از خنده روده‌بر کرد که گفت برایش مهم نیست با وجود این شرط در لایحه، چه بر سر آن خواهد آمد.» این ارل نجیب، که در میان دشمنان دوک سلطنتی سرآمد بود، چهره‌ای برجسته در تاریخ سیاسی آن زمان بود.

آقای برنت به ما می‌گوید که قدرت والای او در دانش او از انگلستان و همه مردان قابل توجه نهفته بود. اسقف می‌گوید: «او میزان فهم و خلق و خوی آنها را درک می‌کرد؛ و می‌دانست چگونه با چنان مهارتی با آنها برخورد کند که اگرچه با تغییر مواضعش، بسیار مشهود بود که چقدر نمی‌توان به او تکیه کرد، اما تا آخر مورد اعتماد همه ناراضیان بود. او هیچ توجهی به حقیقت یا عدالت نداشت.» او با وجود اینکه از نظر منابع غنی و از نظر افتخار فقیر بود، طرحی را برای محروم کردن دوک یورک از جانشینی تاج و تخت تجدید کرد؛ طرحی که اگرچه در تلاش قبلی شکست خورده بود، اما اکنون به موفقیت آن امیدوار بود. این طرح قرار بود دوک مونموث را پسر مشروع پادشاه و وارث تاج و تخت انگلستان اعلام کند، طرحی که پسر جاه‌طلب لوسی والترز مشتاق پیشبرد آن بود.

محبت اعلیحضرت نسبت به او با گذشت زمان بیشتر شده بود و الطاف او سال به سال افزایش می‌یافت. پس از مرگ دوک آلبمارل، کاپیتان کل نیروها، مونموث به آن مقام عالی منصوب شد؛ و مدتی بعد به عنوان ژنرال پادشاهی اسکاتلند، مناصبی بسیار مهم، منصوب شد. از پاپ درخوتبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کن مداخله کرد که به شاهزاده خانم جوان نوشت که اجابت درخوتبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کن مادرش “بیشترین نتیجه را برای خدمت به خدا و خیر عمومی خواهد داشت.” در این رتبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کنا، مری بئاتریس النورا، پرنسس دِسته، دختر چهارمین دوک مودنا، موافقت کرد که دوشس یورک شود. در پی آن، ارل پیتربورو به عنوان سفیر فوق‌العاده چارلز دوم، به طور عمومی وارد مودنا شد.

و پس از موافقت با تمام مفاد ازدواج، او را به وکالت از طرف دوک سلطنتی به عقد ازدواج درآورد. در همین حال، خبر ازدواج وارث تاج و تخت با یک پاپیست به سرعت در سراسر پادشاهی پخش شد و نگرانی‌هایی را به همراه داشت. اگر از این پیوند، پسرانی متولد می‌شدند، بدون شک با مذهب والدین خود تربیت می‌شدند و انگلستان به مرور زمان تابع یک پادشاه کاتولیک می‌شد. احتمال چنین سرنوشتی برای افکار عمومی وحشت‌آور بود؛ و مجلس عوام، پس از بحث‌های خشمگینانه در مورد این موضوع، خطاب به پادشاه سخنرانی کرد.

از او خوتبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کن که از این ازدواج پیشنهادی صرف نظر کند. او تمایلی به گوش دادن به این درخوتبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کن نداشت، زیرا افتخار او تا حد زیادی در این امر دخیل بود.